خوش آندم کز در احسان در آئی


میان جمع ما خوبان در آئی

ز روی لطف در غمخانهٔ هجر


برای جان مشتاقان در آئی

ز چشم و لب کنی عشاقرا مست


ز بهر جان مخموران در آئی

بزلف و خال دلها را کنی صید


بتیر غمزه بهر جان در آئی

تطاولها کنی ز آن زلف و گیسو


بقصد جان مسکینان در آئی

بپایت خوش برافشانیم جانها


در آنساعت که دست افشان در آئی

ز شادی جان دهد از غم رهد فیض


گرش در کلبهٔ احزان در آئی